ناوَکِ نازِ نگاهت دل ودين روشن کرد
مژده ي آمدنت روي زمين روشن کرد
سرو، بالاي تورا ديد و خرامان گرديد
نرگسِ مستِ تو هرماهِ مهين روشن کرد
عطرِ هر گل زصفاي تو پديدار آمد
گلعُذارِ نبوي دين مبين روشن کرد
ساقيِ ميکده با يادِ تو ساغر بگرفت
شُربِ صهباي تواَم چينِ جَبين روشن کرد
قطره ي زمزمي ازگوشه ي لعلِ تو چکيد
پهنه ي آب وَ آئينه چنين روشن کرد
شهدِ لبهاي تو درکامِ عسل ريخته اند
صوتِ زيباي تورا سوره ي تين روشن کرد
هرنسيم ازتو وَزَد بوي بهشتي دارد
يادِ تو ظلمتِ هرقلبِ حزين روشن کرد
در مُصلاّ خمِ ابروي تو تکبيرم شد
اقتدا برتو مرا صبح و پسين روشن کرد
هرکجا مي نگرم شاهچراغِ تو بود
کُلِّ عالم ز يَسارو زِ يَمين روشن کرد
هرشهيدي که به يادِ تو شهادت را گفت
مَلَکَ المَوت ازاو خُلدِ بَرين روشن کرد
غلامرضا مهدوي
درباره این سایت